چند وقتی بود هر روز صبح که از خواب بیدار میشد جای چند تا کبودی و چنگ روی بدنش میدید.
اوایل فکر میکرد ممکنه به خاطر دست و پا زدناش موقعی که کابوس میبینه باشه.
اما بعدتر دید که نه!حتی شبایی که کابوس نمیبینه هم باز بدنش چنگ خورده و کبود میشه.
ناخن های بلندی نداشت اما کسی پیشنهاد کرد که دستکش دستش کنه؛از این دستکشای بدون جای انگشتی که دست نوزادا میکنن تا خودشونو چنگ نزنن.
اما خوب به هر حال اون یه آدم گنده بود و مسلما بزرگترین مدل های این نوع دستکش نوزادی هم اندازه ی دستش نمیشدن.
تصمیم گرفت یه شب تا صبح بیدار بمونه تا ببینه باز هم کبودی ها میان یا نه؟بیدار موند اما بعد صبح که خوابش برد و طرفای عصر که بیدار شد بازم جای چند تا کبودی روی تنش مونده بود.
میخواست یه نفرو بذاره شب تا صبح کشیک بده تا ببینه که چه اتفاقی براش توی خواب میفته اما فایده نداشت در هر حال نمیشد کسیرو پیدا کرد که ۸ ساعت تموم زل بزنه به یه آدم خواب!
یه شب تو حالت خواب و بیدار یهو دید که یه موجود بنفش رنگ کوچولو داره هی جیب شلوار و سوییشرتشو میگرده.یه عروسک کوچولوی بنفش رنگ با ناخن های بلند.
عروسک یهو انگار چیزیو که میخواست پیدا کرد یه شکلات از جیبش برداشت و نشست کنار تخت و شروع کرد خوردن که یهو چشمش افتاد به اون که چشماش باز بود و یهو غیبش زد.
صبح که بیدار شد دیگه از دیدن کبودی ها و چنگ های بدنش تعجبی نکرد به هر حال فرشته ی نگهبانش هم مثل خودش شیکمو و قرتی بود.شاید حتی قرتی تر از خودش چون به هر حال ناخن های بلندی هم داشت.
رفت بیرون و یه بسته شکلات سوییسی خرید و گذاشت کنار تخت.روی جعبه با ماژیک صورتی نوشت:
for angel
اوایل فکر میکرد ممکنه به خاطر دست و پا زدناش موقعی که کابوس میبینه باشه.
اما بعدتر دید که نه!حتی شبایی که کابوس نمیبینه هم باز بدنش چنگ خورده و کبود میشه.
ناخن های بلندی نداشت اما کسی پیشنهاد کرد که دستکش دستش کنه؛از این دستکشای بدون جای انگشتی که دست نوزادا میکنن تا خودشونو چنگ نزنن.
اما خوب به هر حال اون یه آدم گنده بود و مسلما بزرگترین مدل های این نوع دستکش نوزادی هم اندازه ی دستش نمیشدن.
تصمیم گرفت یه شب تا صبح بیدار بمونه تا ببینه باز هم کبودی ها میان یا نه؟بیدار موند اما بعد صبح که خوابش برد و طرفای عصر که بیدار شد بازم جای چند تا کبودی روی تنش مونده بود.
میخواست یه نفرو بذاره شب تا صبح کشیک بده تا ببینه که چه اتفاقی براش توی خواب میفته اما فایده نداشت در هر حال نمیشد کسیرو پیدا کرد که ۸ ساعت تموم زل بزنه به یه آدم خواب!
یه شب تو حالت خواب و بیدار یهو دید که یه موجود بنفش رنگ کوچولو داره هی جیب شلوار و سوییشرتشو میگرده.یه عروسک کوچولوی بنفش رنگ با ناخن های بلند.
عروسک یهو انگار چیزیو که میخواست پیدا کرد یه شکلات از جیبش برداشت و نشست کنار تخت و شروع کرد خوردن که یهو چشمش افتاد به اون که چشماش باز بود و یهو غیبش زد.
صبح که بیدار شد دیگه از دیدن کبودی ها و چنگ های بدنش تعجبی نکرد به هر حال فرشته ی نگهبانش هم مثل خودش شیکمو و قرتی بود.شاید حتی قرتی تر از خودش چون به هر حال ناخن های بلندی هم داشت.
رفت بیرون و یه بسته شکلات سوییسی خرید و گذاشت کنار تخت.روی جعبه با ماژیک صورتی نوشت:
for angel
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر