۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

for angel



چند وقتی بود هر روز صبح که از خواب بیدار میشد جای چند تا کبودی و چنگ روی بدنش میدید. ‏
اوایل فکر میکرد ممکنه به خاطر دست و پا زدناش موقعی که کابوس میبینه باشه. ‏
اما بعدتر دید که نه!حتی شبایی که کابوس نمیبینه هم باز بدنش چنگ خورده و کبود میشه. ‏
ناخن های بلندی نداشت اما کسی پیشنهاد کرد که دستکش دستش کنه؛از این دستکشای بدون جای انگشتی که دست نوزادا میکنن تا خودشونو چنگ نزنن. ‏
اما خوب به هر حال اون یه آدم گنده بود و مسلما بزرگترین  مدل های این نوع دستکش نوزادی هم اندازه ی دستش نمیشدن. ‏
تصمیم گرفت یه شب تا صبح بیدار بمونه تا ببینه باز هم کبودی ها میان یا نه؟بیدار موند اما بعد صبح که خوابش برد و طرفای عصر که بیدار شد بازم جای چند تا کبودی روی تنش مونده بود. ‏
میخواست یه نفرو بذاره شب تا صبح کشیک بده تا ببینه که چه اتفاقی براش توی خواب میفته اما فایده نداشت در هر حال نمیشد کسیرو پیدا کرد که ۸ ساعت تموم زل بزنه به یه آدم خواب! ‏
یه شب تو حالت خواب و بیدار یهو دید که یه موجود بنفش رنگ کوچولو داره هی جیب شلوار و سوییشرتشو میگرده.یه عروسک کوچولوی بنفش رنگ با ناخن های بلند. ‏
عروسک یهو انگار چیزیو که میخواست پیدا کرد یه شکلات از جیبش برداشت و نشست کنار تخت و شروع کرد خوردن که یهو چشمش افتاد به اون که چشماش باز بود و یهو غیبش زد. ‏
صبح که بیدار شد دیگه از دیدن کبودی ها و چنگ های بدنش تعجبی نکرد به هر حال فرشته ی نگهبانش هم مثل خودش شیکمو و قرتی بود.شاید حتی قرتی تر از خودش چون به هر حال ناخن های بلندی هم داشت. ‏
رفت بیرون و یه بسته شکلات سوییسی خرید و گذاشت کنار تخت.روی جعبه با ماژیک صورتی نوشت: ‏
for angel

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر