اگر روی میزم خم نشده باشم و به صندلی کامل تکیه بدهم،سه رخ از صورتم را در آینه می توانم ببینم که به طرز عجیب و غریبی این روزها رنگ پریده است.شاید اگر در یک زمان دیگری زندگی می کردم کسی بودم که رنگ پریدگی اشراف زاده ها را دارد و شاید اگر در زمان دیگرتری زندگی می کردم درباره ام می گفتند که دختر ضعیف و رنگ پریده ای است و شاید نتواند بچه های زیادی به دنیا بیاورد.
با این حال رنگ پریدگی ام به خاطر هفته ی آینده است.قرار است از تزی دفاع کنم که هیچ شاخ غولی نبود اما یک سال از زندگی من را به خودش مشغول کرد.
روبرویم استادهایی خواهند بود که تمام 6 سال تحصیلی ام در دانشگاه با آن ها گذشته و حالا به جای بچه ی 18 ساله که از استادهایش می ترسد دختر 24 ساله ای هستم که ساعت ها می نشیند با همان استادها درباره ی در و دیوار گپ می زند.
بقیه ی آدم هایی که روبروی من خواهند بود،کسانی هستند که سال های بسیاری دوستشان داشته ام،و می دانم سال ها بعد اگر به عکس ها نگاه کنم باز هم دوستشان دارم.
حضور هیچ کس معذبم نمی کند،روی مطالب تز احاطه دارم و دلیلی برای ترسیدن راجع به هیچ چیز نیست؛اما اگر به صندلی تکیه دهم در آینه سه رخ رنگ پریده ی صورتم را می بینم.