۱۳۹۵ شهریور ۱۰, چهارشنبه

The Magic Has Turned On, It's a Whole New Advanture

یک ساعت تمامه که دارم بالا پایین می‌پرم، تمام آدم های دور و برم رو محکم بغل می‌کنم،وسطش بلند بلند می‌خندم و گریه می‌کنم و به سمت آسمون بوس می‌فرستم. یک ساعت تمام.

۱۳۹۵ مرداد ۲۷, چهارشنبه

I Always Take a Step Back From Everything Which Is So Near

اتفاق خوبی که در این مرحله از بزرگسالی تجربه اش می کنم این است که دیگر از وجود آدم ها،به جز آدماهای خیلی نزدیک لذت نمیبرم،چیزی که برایم لذت بخش است پروسه ای ست که با وجود آدم ها سوای اینکه چه کسی باشند اتفاق می افتد؛ به طور مثال کسی دلبری می کند،دلم می ریزد،پاهایم را توی دلم جمع می کنم و ذوق می کنم بی اینکه به دلبر فکر کنم. تنها و تنها از حس قنج رفتن دلم در بیست و هفت سالگی لذت می برم و وال هایی که 
در آسمان پرواز می کنند.
Maybe -London Grammar