۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

I've been conceiving you for too long

موهامو که محکم از پشت دم اسبی کرده باشم،باید توی صورتم دنبال یک اخم گشت،حتی اگه واقعن اخمی وجود نداشته باشه و از شدت لبخند گونه ی چپم چال افتاده باشه...‏
موهامو که محکم بسته باشم یعنی یک چیزی-یک کسی کلافم کرده
یعنی دلم میخواد با همین مشتایی که هیچ زوری ندارن محکم تو قفسه ی سینه ی کسی بکوبم که منو کلافه کرده،تا در حال مشت کوبیدن دستهامو بگیره و منو ببوسه در حالی که من از شدت عصبانیت میتونم گریه کنم دستهامو بگیره و موهامو باز کنه تا آروم بگیرم.‏
بازی های ذهنی...لذت بخشن تا وقتی که اینقدر تو ذهنم بازی نکرده باشم که همه چیز تبدیل به واقعیت بشه،از لحظه ی تبدیل به واقعیت شدن همه چیز به طرز عجیب و غریب و ترسناکی جدی و بزرگونه میشه؛و من اونقدری بزرگ نیستم که بتونم بازی کنم ترجیح میدم که یه نفر اون قدر بزرگ باشه که به جای من هم بازی کنه
کسی نیست...پس موهامو محکم میبندم،اخم میکنم و مشت نمیزنم و شلوغ نمیکنم
کلافه میشینم اینجا و زیر لب اون آهنگ ریور ساید رو میخونم که میگه
من خیلی وقت ها نگات می کردم...نه واسه اینکه ببینم کدوم لحظه بهترین وقته برای اینکه اولین قدمو بردارم...می دونی چرا هنوز  نمی خوام تو چشمات نگاه کنم؟ چرا دارم فرار میکنم؟ مسخره است می دونم...مدت زیادی تو رو تو ذهنم تصور کردم و هنوز این کارو 
می کنم...عادت کردم...‏

۱ نظر:

  1. من آدم شوخی هستم، این رو بقیه میگن. خوب سر به سر بقیه میذارم و می تونم با حاضر جوابی موقعیتهای بامزه ای رو بوجود بیارم، این رو هم بقیه میگن. یه وقتایی میشه که شروع میکنم به شوخی کردن با همه، یعنی همه. متلک انداختن، انگولک کردن، حرف زدن، جوک گفتن، نمک ریختن، شلوغ کردن، دلقک بازی، و اینقدر این قضیه شدید میشه که میزنه تو چشم. اونوقت اونی که بدونه، اگه بدونه، اگه باشه که بدونه، ازم میپرسه: چی شده؟ دوباره داری زیاد نمک میریزی! مشکل چیه؟ چه اتفاقی افتاده؟ ... و من نگاش می کنم و میگم هیچی و میرم توی لاک خودم تا این پروسه بگذره. حالا کسی نیست بهم بگه چرا بامزه میشی؟ کسی نمیگه چی شده که داری خودت رو با نمک قایم می کنی. منم جلوی کسی نمیرم تو لاک خودم. همون دلقک میمونم تا زمان بگذره

    پاسخحذف