۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

و لقد خلقنا الانسان فی الکبد

 چند وقت پیش،یک ماه پیش شاید،هر بار که فال میگرفتم حافظ برام میخوند:‏


گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

بسوختیم در این آرزوی خام و نشد


به کوی عشق مَنِه بی‌دلیلِ راه قدم

که من به خویش نمودم صد اِهتِمام و نشد
دیگه فال نگرفتم،درست چند روز بعد از کنار دانشگاه دستمال کاغذی خریدم که توش فال بود و باز همین.‏
فال رو ریز ریز کردم و از پنجره ی طبقه ی سوم ریختم روی سر دانشجوهای 19-18 ساله و براشون دست تکون دادم و خندیدم.‏
دلم؟آشوب.‏
تمام روز رو با شهرزاد گذروندم،بعدازظهر دراز کشیده بودیم و حرف میزدیم که بهش گفتم از 6 سالگی تا حالا هیچ وقت اینطور
 ناراحت ندیدمش و باید با من حرف بزنه،حرف زد.‏
یک جا وسط حرفام براش اون آیه ی قرآنو خوندم که میگه لقد خلقنا الانسان فی الکبد؛
و ما انسان ها را در رنج آفریدیم.‏..‏
همیشه به این آیه فکر میکنم،یک وقتی که شب سختی رو میگذروندم مامان اینو تو گوشم خوند.‏
عصر پیراهن گیلاسی رنگ کوتاه پوشیده بودم که شبیه بهار بود با گل های صورتی و دستمال گردن حریر گلداری که برای پوشوندن یقه به گردنم بسته بودم و دکمه های پالتورو باز گذاشته بودم تا گل های پیراهنم خفه نشن،یک طور قشنگی شده بودم،فکر میکردم اوه چقدر شیرین که من تو خیابون های تهران میتونم با این پیراهن قدم بزنم.‏
یوسف آباد رو قدم زنون پایین میومدم و باد بهاری توی صورتم میخورد،فکر کردم چه تهران رو دوست دارم چه خوشبختم که تمام کسانی که دوسشون دارم کنارم هستن و چه خوبه که امشب تصمیم گرفتم طور نفس گیری قشنگ باشم.‏
نفس گرفت؟
رفتیم اپرای عروسکی حافظ،درست چند لحظه قبل از شروع شدن،آخ.‏
و بعضی حس ها هستن که اسم ندارن درد دارن به جای اسم و دستی دارن که محکم چنگ میزنه به دلت.‏
پس آخ.‏
اشک هام درشت درشت میفتادن پایین و من پلک نمیزدم مبادا که آرایش چشم هام به هم بریزه،حافظ عروسکی نمایش گمونم به من لبخند میزد،نه طور خوبی،طوری که انگار انتقام اون فالی رو بگیره که ریز ریز کردم.‏
من هنوز خوشبخت بودم اما خدا انسان هارو در رنج آفریده پس اشک میریختم،یک طور خیلی خیلی تلخی.‏ 

۲ نظر:

  1. بعد ميداني ، هي اشك ها گُله گُله انبار شده پشت پلك هايت ، يك بغضي ورم كرده توي گلويت ، هي هم دارد بزرگ تر و بزرگ تر ميشود...بعد قرانش را باز ميكني ميرسي به اين كه گفته ببين تو را ، انسان را در "كبد " آفريديم.يك طور خاصي گفته .. اين خود "كبد " يك طور خاصي است ..يك جور خاصي است..بعد همه ي داستان را خودش گفته..خوب همين جا آدم تمام ميشود..حرفهايش..خودش...همه چيز ...

    پاسخحذف
  2. من پاكش نكردم !!پس چي شد !؟ :(
    خونديش اصن ؟

    پاسخحذف