۱۳۹۱ بهمن ۳, سه‌شنبه

a growing recognition of genius birds

هوای بیرون شبیه صبح های زود اردی بهشت ماه بود،با آسمون آبی و ابرهای تکه تکه و خنکای مطبوع؛زمستان هیچ شبیه زمستان نبود اون سال.‏
با پیراهن کوتاه قرمز و ژاکت لیمویی توی آشپزخونه چرخ میزد.‏
 در حالی که شیر قهوه روی گاز میجوشید،چتری موهاشو کنار میزد،ساندویچ های کوچیک پنیر درست میکرد و تند و تند نظریه ی از هم گیسختگی دورکیم رو توی ذهنش مرور می کرد.‏
آخرین امتحان ارشد هم امروز تموم میشد؛یک طور قشنگی بزرگ شده بود،بی اینکه قبل از این متوجه ش شده باشد.‏

۱ نظر:

  1. نمی دونستم وبلاگ داری
    چرا من عادت ندارم تو پروفایل آدما سرک بکشم؟
    :)

    پاسخحذف