۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه

While I was waiting to let myself love you;I loved you for days and months and seasons


برای دوست داشتن تو لازم نبود که تصمیم بگیرم،صبر کردم؛
و وقتی من در حال صبر کردن بودم،فصل ها میگذشتن و موهام زیر باد کولر و لباس ها روی بند حیاط خشک میشدن.‏
حتما اتفاق های دیگه ای جز این ها هم می افتاد...‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر