۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

You're a diva, you are strong .. Baby, what the hell is wrong?

.. تو طول هفته داستان های قشنگ و بی سر و تهی اتفاق میفته
و باز تو آخرین روز، کلافگی به آرومی با دستش چونه م رو میگیره صورتمو میاره بالا و تو چشمام زل میزنه.‏
بلیز بافت نازک و اناری رنگ رو میپوشم و از بین دامن ها،دامن طوسی مخمل  کبریتی رو بر می دارم..‏
موهامو بالای سرم گوجه میکنم و چتری هارو با تل میزنم عقب
تو آینه خودمو نگاه میکنم و زیر لب غرغر میکنم:لباس ِ مناسب کلافگی...‏
آلیزه از اون طرف اتاق موآ لولیتا میخونه و مچ های همیشه یخ زده دستم بوی یاس شیرین میدن..‏
آهنگ های بی مناسبت...عطر بی مناسبت...‏
فرره این د مود آو لاو..‏ یادم نمیاد وقت ِ خریدن اسمش بود که بیشتر دوست داشتم یا بوش؟
کاش بارون شدیدی بباره از اون بارون هایی که نور ماشین ها رو میشکنن و من که پالتوی چارخونه ی قرمزمو پوشیدم با جوراب شلواری مشکی و لب هایی قرمز... و کسی که حواسش هست موجود کوچیک و قرمزی که کنارشه یخ نزنه..‏
حتی مطمئن نیستم این چیزی باشه که دلم میخواد؛
احتمالن نوشته شدن این مقاله ها و خلاصه شدن درس ها و کسی که مدام توی گوشم بگه من اون قدر باهوش و قوی هستم که از پس همه ی اینا بر بیام مهم ترین چیزیه که دلم میخواد.‏
 

۲ نظر: