۱۳۹۴ دی ۱۸, جمعه

Adventure Of A Life Time

وقتهای زیادی هست که مینشینم و به این فکر میکنم که چه ویژگی سوپرهیرویی داشته باشم.ولورین باشم و جاودانه با دست های آدامنتیومی یا تور باشم و با چکش قدرتمندم یکه تاز کهکشان ها باشم.گاهی وقت رانندگی خودم را سوار بر بتموبیل تصور میکنم و گاهی مینشینم و ویژگی های سوپرهیرویی جدید برا خودم اختراع میکنم،انگشتان نورانی،قابلیت جداسازی اتم مولکول های مختلف و ...‏
گاهی عاشق سوپر هیروها می شوم.یعنی آن حالت هایی که آدم از یکی خوشش می آید مدام به او فکر میکند و همه چیز را من در مورد شخصیت های داستانی پیدا میکنم؛یا حداقل مینشینم و تصور میکنم فلانی که به نظر من جذاب است این قابلیت سوپرهیرویی را هم دارد.با این وجود هیچ وقت دوست نداشتم چیزهایی که دلم می خواهد را به واسطه ی آدم دیگری به دست بیاورم.همیشه اولویت با سوپر قهرمان بودن خودم است.‏یکی از داستان های محبوبم این است که روزی کسی را ملاقات می کنم که با اولین تماس دست هایم به نوک انگشتانش نیمی از قدرت هایم به او منتقل می شود، و او کسی است که باید باشد.‏
خواب های سوپرهیرویی هم میبینم،خواب هایم داستان دقیقی دارند اینقدر دقیق که گاهی آرزو می کنم که کاش میتوانستم ضبطشان کنم و جای فیلم بفروشمشان؛ در همین خواب آخرم تهران را افراد شرور با ویژگی های خارق العاده تسخیر کرده بودند و یکی یکی کسانی که ویژگی خارق العاده ای داشتند ولی به آنها نپیوسته بودند را میکشتند.یکبار که سراغ من آمده بودند من توسط مردی عجیب که غیب و ظاهر میشد نجات پیدا کردم و بعد از تحقیق متوجه شدم که مرد زندانی یک زندان نمور و ثبت نشده است و در نیم ساعت فاصله ی تعویض نگهبان ها در شهر چرخ می زند.نمی دانستم که این زندان مال کیست و این افراد با این ویژگی ها چطور رضایت داده اند که باقی عمرشان را در آنجا بگذرانند و چه چیزی آن ها را می ترساند اما تصمیم داشتم هرطور که هست وارد زندان شوم سر از کارشان در بیاورم و از آن ها برای شکست ارتش سیاهی که شهر را تسخیر کرده یود کمک بگیرم...‏
اگر یک دانشمند دیوانه ای دارویی برای قدرت های عجیب و غریب پیدا میکرد من جزو داوطلبان آزمایش دارو میشدم،یا اینکه حاضر بودم خودم را در معرض انفجار یک دستگاه شتاب دهنده ی ذرات قرار دهم برای اینکه قدرتی فراتر از قدرت های حالایم پیدا کنم و دنیا برایم کمی از کسل کنندگی خارج شود؛با این وجود احتمال اینکه این ،اتفاقات برایم بیفتد نزدیک به محال است؛حتی اینکه به عنوان یک انسان شناس بی جیره و مواجب یک موسسه ای به آفریقا برای پژوهش بروم هم دور از ذهن است؛برای همین ارتش کوچک سوپرهیرویی خودم را در کتابخانه ی ملی ساخته ام.‏
تی شرت در شلوار قهرمانی ست که اگر اراده کند همه ی تی شرت های جهان مثل تی شرت خودش در شلوار قرار میگیرند.غذا فوت کن کسی است که می تواند با یک فوت تا شعاع 20 کیلومتری تمام غذاها را سرد کند.اَبرو بکَن می تواند در کثری از ثانیه لشکری را بی اَبرو کند.قابلیت ‏کله تکان که از خودراضی ترین و البته یکی از بی فایده ترین اعضای تیم است این است که کاری کند تا سر تمام آدم های اطراف روی گردنشان لق بزند.گرومپی یک و دو هر دو پاهای قدرتمندی دارند،اگر همزمان پاهایشان را بر زمین بکوبند بلند ترین ساختمان ها هم فرو می ریزد.‏شاید به نظر برسد که این ارتش ارتش بی فایده ای است اما در عمل تمام این قابلیت ها به کار می آید.‏
و من؟
نام سوپرهیرویی من سولین است،به دلایل امنیتی فقط دوستان نزدیکم می دانند که چه قابلیتی دارم،ارتفاع،هیجان بخشیدن به زندگی دیگران،اتوبان های خلوت،راننده ای که برایم تند رانندگی کند،شنبه های بارانی و رقصیدن با این* آهنگ کلد پلی را دوست دارم.‏
و این تمام چیزی است که لازم دارید از من بدانید.‏
Adventure Of A Life Time-ColdPlay*

۱ نظر:

  1. شاید باید بگم که اولین سؤالی که برایم پیش آمد این بود که چه قدرتی داشتی که باعث شد که بتونی بفهمی اون آدمی که تو رو نجات داد کجا زندگی می‌کنه و زندانش چه شکلیه!

    پاسخحذف