یک مدتی هست که صبح ها بعد از بیدار شدن چهارزانو میشینم روی تخت روبروی آینه،موهامو شونه میکنم و محکم میندمشون. و وقتی که موهامو اینطور محکم بسته باشم باید تو صورتم دنبال یک اخم گشت،حتی اگر درخشان ترین لبخندهام روی لبم باشه.
امروز صبح وقتِ مراسم صبح موهام به فکرم رسید که چند وقته کاری با موهام انجام ندادم؛از آخرین های لایتم دو سال گذشته و آخرین باری که از قد موهام کوتاه کردم وقتی بود که کتاب قبلیه ی خرس غار رو میخوندم؛بعد از تموم شدن کتاب تصمیم گرفتم شبیه زن های یک قبیله ی دور افتاده ی قدیمی که هنوز یاد نگرفتن میشه موهارو کوتاه کرد،موهامو بلند نگه دارم.
تلفنو برداشتم و از آرایشگاه برای بعدازظهر وقت گرفتم.
بر عکس این جریانی که مد شده و همه ی دخترهای سانتی منتالِ روشنفکر مدام میگن که از محیط بیمار آرایشگاه متنفرن،من از آرایشگاه متنفر نیستم.
اگرچه نهایتا سالی یکبار برای موهام به آرایشگاه میرم اما دوست داشتم که این وسواس بیخود در مورد وسایل آرایشگاه هارو نداشتم و حداقل ماهی یکبار به جای اینکه خودم ناخونامو مانیکور کنم آرایشگاه میرفتم؛
دستامو میسپردم به زن آرایشگری با تاپ پلنگی و موهای بلوند ریشه مشکی و لب های زرشکی،و درحالی که تند تند باهام راجع به زندگی خودش و زن هایی که نمیشناختم حرف میزد من توی سرم این زندگی ها و داستان هارو تصور میکردم و سرگرم میشدم و لبخند های ملیح تحویلش میدادم؛آخر سر هم میشنیدم که مثل ماه شدم و پول سرگرم شدنم رو روی میز میذاشتم و میرفتم تا ماه بعد.
امروز وقتی روی صندلی آرایشگاه نشستم،یک وجب دستمو نشون آرایشگر دادم و گفتم که اینقدر کوتاه کن،میخوام موهام قدشون تا کمرم باشه و هنوز راپونزل باشم؛آرایشگر با گیجی پرسید هنوز چی باشی؟
...
حالا بلندی موهام تا کمرم میرسن؛اگر شوالیه بخواد وارد قلعه بشه موهامو براش از پنجره پرت میکنم پایین،اما باید به اندازه ی یک وجب بالابلندتر باشه یا به اندازه ی یک وجب بپره و تلاش کنه برای رسیدن به گیس های من.
بگذاریم کمی تو زحمت بیفته،قرار نیست که همه ی کارهای سخت رو من انجام بدم،حالا صبح ها موهام راحت تر شونه میشن.
*alizee
امروز صبح وقتِ مراسم صبح موهام به فکرم رسید که چند وقته کاری با موهام انجام ندادم؛از آخرین های لایتم دو سال گذشته و آخرین باری که از قد موهام کوتاه کردم وقتی بود که کتاب قبلیه ی خرس غار رو میخوندم؛بعد از تموم شدن کتاب تصمیم گرفتم شبیه زن های یک قبیله ی دور افتاده ی قدیمی که هنوز یاد نگرفتن میشه موهارو کوتاه کرد،موهامو بلند نگه دارم.
تلفنو برداشتم و از آرایشگاه برای بعدازظهر وقت گرفتم.
بر عکس این جریانی که مد شده و همه ی دخترهای سانتی منتالِ روشنفکر مدام میگن که از محیط بیمار آرایشگاه متنفرن،من از آرایشگاه متنفر نیستم.
اگرچه نهایتا سالی یکبار برای موهام به آرایشگاه میرم اما دوست داشتم که این وسواس بیخود در مورد وسایل آرایشگاه هارو نداشتم و حداقل ماهی یکبار به جای اینکه خودم ناخونامو مانیکور کنم آرایشگاه میرفتم؛
دستامو میسپردم به زن آرایشگری با تاپ پلنگی و موهای بلوند ریشه مشکی و لب های زرشکی،و درحالی که تند تند باهام راجع به زندگی خودش و زن هایی که نمیشناختم حرف میزد من توی سرم این زندگی ها و داستان هارو تصور میکردم و سرگرم میشدم و لبخند های ملیح تحویلش میدادم؛آخر سر هم میشنیدم که مثل ماه شدم و پول سرگرم شدنم رو روی میز میذاشتم و میرفتم تا ماه بعد.
امروز وقتی روی صندلی آرایشگاه نشستم،یک وجب دستمو نشون آرایشگر دادم و گفتم که اینقدر کوتاه کن،میخوام موهام قدشون تا کمرم باشه و هنوز راپونزل باشم؛آرایشگر با گیجی پرسید هنوز چی باشی؟
...
حالا بلندی موهام تا کمرم میرسن؛اگر شوالیه بخواد وارد قلعه بشه موهامو براش از پنجره پرت میکنم پایین،اما باید به اندازه ی یک وجب بالابلندتر باشه یا به اندازه ی یک وجب بپره و تلاش کنه برای رسیدن به گیس های من.
بگذاریم کمی تو زحمت بیفته،قرار نیست که همه ی کارهای سخت رو من انجام بدم،حالا صبح ها موهام راحت تر شونه میشن.
*alizee
:))
پاسخحذف