کسانی هستند که دوست دارند در زندگیشان کسی باشد؛تمام اوقاتشان را دوست دارند با کسی شریک باشند.من جزو این دسته نیستم،قسمت های زیادی از زندگیم را فقط برای خودم می خواهم و تنها بودن در این اوقات برایم لذت بخش تر است.
اوقاتی اما هستند که دوست دارم کسی کنارم باشد؛دوست دارم کسی کاری برای انجام دهد که خودم تونایی اش را دارم اما دوست دارم کسی کنارم باشد و برایم انجامش دهد.
وقت هایی یک سوال علمی به ذهنم می رسد و دلم می خواهد یک نفر کنارم اینقدر دانشمند باشد که جوابشان را با حوصله برایم توضیح دهد؛صبح های زود دوست دارم به کسی صبح به خیر بگویم؛و روزهای تعطیل دوست ندارم تنها کیک بپزم.
روزهای تعطیل دوست دارم یکی باشد که نگذارم در آشپزیم دخالت کند؛بنشانمش پشت میز چوبی آشپزخانه و یکهو یادم بیفتد که شیر کم چرب برای تارت خوب نیست و بفرستمش برایم شیر پر چرب بخرد؛و وقتی برگشت نارنگی ها بریزم جلویش و بگویم پوست داخلی نارنگی ها را برایم بکند و همینطور که دارد نارنگی ها را به جای پوست کندن می خورد،غرغر کنم که این نارنگی ها را برای تارت گذاشتم،نه برای خوردن.و بعدتر بنشینیم و دوتایی فکر کنیم که چه کسی را مهمان تارت روز تطعیلمان کنیم.
و تمام اینها فکر های وقت پختن کیک هستند،بعد از پخته شدنش جادوی خواستن یک نفر از بین رفته.دلم میخواهد تنها پای لپ تاپم ولو شوم و در حال سریال تماشا کردن تارت نارنگیم را ریز ریز بخورم و غش غش بخندم بی اینکه فکر و دغدغه ی کسی پس ذهنم باشد.
Sunday's Pretty Icons-Belle And Sebastian
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر