پریشب وقتی که بعد از یه جر و بحث،ساقه ی گل هایی که عصر گرفته بودم رو کوتاه کردم و تو استکان کمر باریک بلوری گذاشتم،خوابم برد؛
بعد از چندین شب بی خوابی و فشار زیاد عمیق ترین خوابی بود که میتونستم داشته باشم،با این حال نیمه های شب از بوی عطر بیدار شدم،بو اینقدر زیاد بود که بیدارم کرد،گیج فکر کردم حتمن مال گل هاست اما خیلی نزدیک تر بود،بوی موهام..
بوی شامپو یا نرم کننده یا عطری که به موهام میزنم نه،یه بوی جدید که نمیشناختم.،بافت موهامو باز کردم،صورتمو باهاشون پوشوندم و دوباره خوابم برد.
و دیشب تو همون 4-3 ساعتی که خوابیدم مدام خواب دیدم که پلیس جلوی ماشینو گرفته و گواهینامه میخواد و من فقط کارت امتحانم همراهمه و وسط راه ماشینو ول کردم و دوئیدم تا به امتحان برسم..
و باز مدام کابوس دیدم و بعد بیدار شدم و باز درس خوندم.
و بعد بدترین بعدارظهر دنیارو داشتم اینقدر که گریه کنم و بعد باز بحثم شد.
مثلن باید یه جایی وسط پیشونیم مینوشتم با من جر و بحث نکنید سر من داد نزنید چون عصبی کردن من خیلی غم انگیزه و رنگ صورت و لب هام که میپره و حفره ی دلم که میلرزه و کلمه ها که وقت جر و بحث از ذهنم فرار میکنن،و بعدش که گریه م میگیره
همه ی اینا خیلی غم انگیز با من حتی بحث های ساده نکنید،و هیچ وقت بلند حرف نزنید
و بعدتر اومدم خونه صدای اولاور آرنالدز رو بلند کردم و تلفنو برداشتم و گریه کنون زنگ زدم به تنها کسی که تو اون لحظه دلم میخواست بهش زنگ بزنم بی اینکه فکر کنم پس اون دختر مغروری که حتی به کسی اجازه نمیده تو مشکلاتش کنارش باشه کجا رفته بی اینکه فکر کنم حالا دختر ضعیفی به نظر میرسم بی اینکه فکر کنم این حد از پریشونی هامو کسی نباید ببینه چون هیچ چیز جذابی نیست چون دوست داشتنی نیستم اینطور وقتها.
اما با این حال دلم میخواست کاریو بکنم که دلم میخواد و وسط تلفن بین هق هق کردنام خودمو تو آینه تماشا کردم که رنگم حتی از ابرها تو یه روز که هوا خیلی تمیز باشن سفیدتر شده و آرایش چشمام که تمام پلکامو سیاه کرده بودن و رژ لب قرمزم که تو اون حجم رنگ پریدگی عجیب قرمزتر به نظر میومد،و چشمام که وقت گریه گرد تر میشن،قهوه ایشون کمی روشن میشه و خط تیره ی خیلی مشکی دور چشممم مشخص میشه..
وسط هق هق کردنام فکر کردم چه خوشگل شدم و این تنها چیزی بود که اون لحظه توی ذهنم بود..
مسیح بر صلیب است که زیبا می شود
پاسخحذف