دو دور که روی ناخون هات لاک قرمز بزنی ناخون هات قرمز جنگلی میشن،شبیه وقتی که کمی نور روی برگ های سبز جنگلی که نوری نداره تابیده باشه.
و وقتی برای بار سوم فرچه رو تو لاک قرمز فرو کنی و روی ناخون بکشی ناخونات میشن قرمز جنگلی ِ تاریک؛ درست شبیه جنگلی که شاخ و برگ هاش اجازه ی ورود هیچ نوری رو نمیدن، تو یک روزِ ابری که هوا خاکستری و تاریکه و حتی نوری نیست..
برای بار سوم فرچه رو فرو میکنم توی قوطی لاک و روی ناخون هام میکشم و فکر میکنم چه خوب،چه خوب که برای بقیه ی عمرم یاد گرفتم.
یاد گرفتم که اگه یک روز حالم از دستم در رفت و نتونستم به تنهایی از پس خودم بر بیام، باید همچنان سرم رو بلند نگه دارم؛
چون تنهایی انتخاب منه وقتی آدم ها شبيه آهنگ ها رفتار نميكنن
از این دست اتفاق هایی که فقط توی آهنگ ها میفته مثل آهنگاي ليلي و عشق كوچولوي آرون...
با این حال من همیشه شبیه آهنگ ها بودم.شبیه دختر سفید و رنگ پریده ای با لب ها و ناخون های سرخ تو یک روز بارونی..درست همین عکسی که یک روز بارونی تو حیاط گرفتم..
شبیه آهنگ هایی که یک نفر همیشه کار های غیر منتظره میکنه؛
یک نفری که همیشه منم.
به خورشید فکر میکنم،به خورشید که تو یک روزِ خوب پشت ابرهاست و هوا که خیلی سرده و بارون که شدید می باره...
میفهمم..میفهمم آقای آرنالدز که چرا اسم آهنگی که ازش باران می چکد رو گذاشتی
تو خورشیدی""
هوم
پاسخحذفاز نوشته های ساده خوشم میاد
از کشف های ساده هم
اما اینجا...
ممکنه کسی باشه که حاضر باشه بهت بگه عزیزم و باهات کل خیابون ها رو بگرده
اما اگه نموند چی؟
اگه اون موند اما تو یه روز قدرش رو ندونستی چی؟
همه چیز ساده و معمولی باشه، رافتار های عادی و ساده، محبت های ساده
اونوقت اگه یه روزی همه چیز خراب شد، که شاید بشه، تحمل همه چیز هم راحت تر و منطقی تره
فک میکنم عکس های بیشتری بذاری - حالا نه لزومن از خودت یا حتا یه آدم - خوبه. عکس پروفایلت رو دیده بودم
خیلی عکس خوبی نیست. اما حس خوبی داره
دوسش داشتم
بعد از اون کامنتت یه چیزایی پرسیدم
وقت کردی بیا جواب بده
دوس دارم بدونم نظرت رو
دیگه همینا! :)