مغزم که به هم ریخته باشد،باید به پشت بام بروم.
زل بزنم به گربه ی چاق همسایه پشتی که همیشه ی خدا وقتی نگاهش می کنم متوجه می شود و سرش را بالا می آورد.
تبریزی های روبروی خانه را نگاه کنم،و ماشین هایی که با سرعت ثابتی از خیابان می گذرند.
شلنگ بلند آب را تماشا کنم که تمام سال وسط حیاط است و گوشه ی پرده ی همسایه روبرویی که همیشه کنار زده شده.
وقتی چیزی در ذهنم سر جایش نیست باید زل بزنم به چیزهایی که همیشه سر جایشان هستند،فارغ از این دنیایی که گاهی هیچ چیزش سر جایش نیست.
*Radiohead- Every Thing In Its Right Place