۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

آوازهایی برای روزهای بارانی

روزهای بارانی کمی مهربان تر از همیشه ام..‏
چشمامو نیمه باز میکنم و به خاکستری ِ هوای بیرون نگاه میکنم..تصور سرمای بیرون بدنمو مور مور میکنه،پاهامو تو بغلم جمع میکنم و باز میخوابم؛احتمالن با لبخند..‏.
بیدار که میشم به تلفن جواب نمیدم،حداقل نه تلفنی که بهم یادآوری میکنه که چه بلایی سر مقاله هام آوردم
دامن ِ تا زانوی پشمی گلدوزی شده میپوشم و فکر میکنم چه خوب!کاش امروز برم بیرون به خاطر پوشیدن این لباس؛همیشه زمستون ها قشنگ ترم...‏
  با لبخند به همه میگم که بریم بیرون و باز با لبخند وقتی میبینم کسی نیست برای گذروندن عصر بارونیم،فکر میکنم که برم دنبال الهه تا تو راه آهنگ گوش کنم   
هفته ها زود میگذرن چند شب دیگه که بخوابم باز آخر هفته ست و آخر هفته ها مثل شکلات هایی با طعم بادوم زمینی میمونن،هیچ دوست داشتنی نیستند...‏
دلم جاده های اطراف شهرو میخواد وقتی که آسفالت ها خیسن و شیشه های ماشین بخار میگیرن...روی شیشه ها نقاشی میکنم تا هر بار که دوباره بخار بگیرن نقاشی ها پیدا شن؛هر بار که من توی ماشین نباشم و دلم خواسته باشه که یادم اونجا باشه..‏
نقاشی ها،مقاله ها و اتاق نا مرتبم...‏
باید تو اون جاده میبودم و بعدتر کیک اسفنجی با شکلات داغ خامه دار میخوردم و کسی میبود..یه آدم ناشناس درست مثل ژان باتیست وقتی تو اون شب بارونی روی پل سن سر راه دزیره اومد،باید کسی مثل ژان باتیست میبود تا با دست های بزرگ و گرمش تو دست هام گل بنفشه بذاره و من براش از کوچه ای تو خواب هام بگم که از لای درزهای آسفالت خیسش گل بنفشه روییده
اون وقت شاید آروم بگیرم،شاید.‏.‏

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

you smell like dreams

همیشه وقت عکس گرفتن به شهرزاد میگم به نظرت از کدوم عطر بزنم؟کدومش تو عکس بهتر بوش میاد؟
فکرشو بکنید بوی همه چیز تو عکس معلوم میشد
سلبریتی ها پول میگرفتن تا تو عکساشون برای تبلیغ از فلان عطر استفاده کنن
یا تو عکسای چند نفره بوی آدمای مختلف با هم قاطی میشد
وقتی عکس یه آدم در حال سیگار کشیدن رو میدیدی  تو اتاقت بوی سیگار میپیچید و پدر مادرت با نگرانی در اتاقتو باز میکردن،و بهشون میگفتی چیزی نیست فقط 
یه عکسه
وقتی عکس یه جنگل نمناک و بارون خورده رو تماشا میکردی بوی خاک و نم و جنگل میپیچید 
هروقت عکس کسی که دوسش داری رو تماشا میکردی بوش میپیچید تو اتاقت
رستوران ها برای تبلیغاتشون سعی میکردین تو غذاها از ادویه هایی استفاده کنن که بوش بیشتر تو عکس بپیچه
 و برای خوابوندن بچه ها تو مهد کودک از عکسی استفاده میکردن که بوی  مامانشون رو میده
روز به روز تو بازار تبلیغ دوربین هایی رو میکردن که بو رو با کیفیت بیشتری تو عکس ثبت میکنه و یه آگهی تو تلویزیون پخش میشد که تبلیغ دوربینی رو میکرد که بین همه ی آدمای تو عکس و بوهای مختلفشون،بوی گل ریزی وسط چمن های گوشه ی عکس رو هم ثبت کرده بود.‏
دوست داشتنی تر نبودن عکسا اینطوری؟

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

من روی ماه زندگی کرده ام

به گمونم خوشبختی همین باشه.‏
چین چین های پیراهن لیمویی رنگم و موهای شونه نشده ی صافی که دور تا دورم ریختن و بادی که ساعت دو نیمه شب آروم از کنار برگای تبریزی میگذره تا چرچر صدا بدن و به موهای من میرسه..‏
و خیابون های شلوغ دم غروب و دامنی که پوشیده بودم و لب هایی که لبخند های سرخ و کجکی میزدن..‏لبخندهایی که مدت ها بود از لب هام دریغ شده بودن..‏
و قرص های قهوه ای رنگ نون سبزیجات که صبح گرم میکردم.‏
و مامان که از قشنگی مثل فرشته هاست...‏
به گمونم خوشبختی همین صدایی باشه که تو اتاقم میپیچه تا حس کنم من روی ماه زندگی می کنم...‏